نامه دوم-در مورد بابا مهدی
سلام نی نی
دیشب به بابایی گفتم برات وبلاگ ساختم اولش باور نکرد فکر کرد سر به سرش می ذارم ولی بعد که وبلاگ رو دید کلی ذوق کرد
حالا می خوام یه کم بیشتر از بابایی بدونی اون عاشق ماهیگیریه
ولی من همش نگرانشم به خاطر این زیاد نمی ذارم تنهایی جایی بره می ترسم یا غرق شه یا خدای نگرده اتفاقی براش بیفته چون خیلی بی احتیاطه
بابایی آهنگسازی هم می کنه خیلی هم قشنگ گیتار می زنه
می خواد به من هم یاد بده ولی من یه کم تنبلی می کنم، تازه برای تو هم از الان کلی برنامه داریم
یه کم فقط بد رانندگی می کنه همه می ترسن وقتی تو ماشین ما می شینن ولی من دیگه عادت کردم
یه کوچولو هم سر به هواست
با همه اینا من عاشق بابا مهدی هستم خودش هم اینو خوب می دونه ولی گاهی اوقاتسر به سرم می ذاره می خواد من بهش بگم ولی من هم اذیتش می کنم و بهش نمی گم که چقدر دوستش دارم (می دونم بد جنسم نه؟)
راستی ١٥ دی روز تولدت بابا مهدی،هنوز تصمیمنگرفتم براش چی بخرم
از الان هم داریم به تو فکر می کنیم، نمی دونم کی؟ ولی می خوام وقتی بیای که اوضاع یه کم بهتر باشه می خوام چیزی برات کم نذاریم، تو باید بهترین باشی چون نی نی من و مهدی هستی
پس نی نی خوشگلم یه کم صبر کن تا وقتش بشه و خدا بخواد که ما تو رو داشته باشیم